۰
plusresetminus

اين روزها آسمان شيراز بلندتر است انگار

تاریخ انتشاردوشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۳ ساعت ۱۳:۵۱
اين روزها به آسمان نگاه كرده اي، انگار آبي تر و بلندتر از ديروز است! حتي شب ها آسمان پر ستاره تر از ديشب و پريشب، شده است! و هرچه به 14 اسفند نزديك تر مي شويم ستاره هايش بيشتر مي شوند.
حافظ نیوز/ سرویس فرهنگی - آسمان شیراز آبی تر و بلندتر از هر زمانی دیگر برخود می بالد که میزبان میهمانانی از جنس نور و آفتاب است، شیراز این روزها به راستی شهر گل است و روزهاي خاطره انگیزي را تجربه می کند.
چشم که باز کنی، در هر طرف خورشیدی می بینی که طعنه به آفتاب می زند در آسمان شهر ولایی شیراز. در شهری که پیرامون حریم امن یکی از ملکوتی ترین انسان های عالم بر پهنه دشتی در میانه کوهسار زاگرس، بر خاک نقش بسته، عطر شهادت را مي توان حس كرد، عطري بهشتي كه مشام را پر مي كند از شميمي خوب و ماندگار.
 اين روزها، شهر دوباره رنگ و بوي عشق گرفته است، رنگ و بوي شهادت، ايثار و جاي جاي شهر پر شده از جلوه هايي از روزهاي نور، روزهاي عشق، روزهاي كنده شدن از دنيا و تمام دلبستگي ها.
روزگاری که مردان مردی، رمز جاودانگی را فریاد کردند و جاودانه شدند. این روزها دل آنهایی که روزهای بی شماری در وانفسای روزگار سرگردان در میان زمینیان اسیر و گرفتار بودند و چراغ به دست پی یاران ملکوتی شان به هر کجا چشم می دوانیدند، چه تپیدنی دارد.
نوای عشق و مستی به گوش می رسد از نهان خانه دل هایشان که در این سال ها خانه ناگفته ها بود.
می شنوی صدای عرشیان که فرشته های عرش همراهیشان می کنند و فضا را پر کرده اند از شمیم یار، ملکوتیانی که تاب خاک نیاوردند و رفتند.
این روزها با هر نفس، وجودت پر می شود از هوایی روحانی، عطری مست و مسخ کننده، شمیمی که بوی خاک خاکریزهای جنوب غرب می دهد، بوی دشت های خوزستان و کوهسارهای غرب. بوی خلوص و خلوت و عشق، بوی ایثار و شهادت، بوی مردی و مردانگی، و می شنوی صدایی که همنوا در همه جای شهر پژواک می کند و می بینی کاروانیانی که چه خوب عشق و به پای عشق جان دادن را معنا کردند.
دل عجيب ياد آن روزها مي كند، بي قرار است، با عكس ها عشق بازي مي كند و با آدم هايي كه خود معني عشق شده اند، آدم هايي كه همه وجودشان پر از معشوق شد و به آنان پر داد براي پرواز تا آسماني كه حالا بلندتر است، آبي تر است.
بي قراري و از صندوقچه سراغ چفيه و پيشاني بندت را مي گيري تا باز عطر روزهاي دور و نزديك مشامت را پر كند و راهي تربت شهيدان شوي، براي جستن راه، براي يافتن سرمنزل، براي ....
 چقدر تشنه بودی و نمی دانستی چه ولعی دارد جانت برای چشیدن طعم تشنگی های گرم خوزستان. چقدر دلت هوای نوای دعای فرج را دارد، دعاي سحرگاه جبهه ها، دعايي كه حالا باز در گوشت، نرم و ظریف، عشق به معشوق را نجوا مي كند.
چه دلتنگی برای شب های جمعه و صدای دعای کمیل و استغاثه پاک ترین مردان خدا که زمین را اسارت گاهی بیش نمی دیدند و در بند خاک، ماندنشان نبود.
این روزها دلت هوای دورکعت عشق دارد، دلت هوای سجده بر خاک غریبانه جنوب که یادآور خاک کربلا بود و هرگاه به آن نظر می کردی، اباعبدالله الحسین (ع) در نگاهت متجلی می شد با آن لب های تشنه و تو سوختی در انتظار طلبیده شدن.
اين روزها آفتاب میهمان دارد و از هر سو نور است که بر شیراز می تابد، شهر نورانی تر، روحانی تر و ديدني تر شده است.
اين روزها مدام حس و حال رفتن دارد دلت، دوباره سرت پرشده از شیدایی و مستی، باز هوای یار داری و شوق دیدار، واي اگر وصل ميسر مي شد.
اين روزها چقدر آسمان ستاره آذين شده است و چقدر دل هواي آسماني شدن دارد.
شیراز این روزها به راستی پر از معرفت است، میزبان شهدایی که دینشان بر دوش های مردمانش سنگینی می کند، اگرچه ندانند.
کو چفیه ام تا گونه های خیس از اشکم را دلداری دهد، کو چفیه ام تا عرق شرمندگی ام را از پيشاني بزدايد، کو چفیه ام تا سجاده دو ركعتي عشق باشد، دو ركعتي كه پر شود از استغاثه و استغفار، پر شود از امن يجب و ... بكشاندت به پاي دل به ديار عاشقي، به ديار خوبي به ديار ستاره هاي سادات، ستاره هاي پرنوري كه حالا همه شهر را احاطه كرده اند و عطرشان مشام هر صاحب دلي را پر كرده است از عطر خوب خدا!
کو چفیه ام که هنوز هم هر وقت دلم می گیرد، با آن درد دل می کنم تا سبک شوم.
 وای، بر پیشانی ام جای پیشانی بند یا فاطمه زهرا (س)، خالی است، انگار سال هاست که حسرت نشستن نام حسین(ع) و فاطمه(س) بر پیشانی ام، دلم را سوزانده.
 سال هاست خاکی شدن، بی پر شدن، در بند زمین گرفتار ماندن، دلم را می سوزاند و جز اشک همنوایی ندارم و امروز كه آسمان گلباران است به گل هاي فرزندان فاطمه(س) چه خوب است كه دست به دامانشان شويم براي شفاعت براي گرفتن پر، براي پريدن از اين خاك.
اين روزها چه گلبارانی است در این شهر، به هر سو رو می گردانی، یارانی را می بینی که رفتند، ياراني كه جايشان آسمان بود و سهم تو زمین! ماندن، حسرت. سهم آنان رفتن و خدایی شدن، سهم تو سراب، سهم آنان زمزم کوثر و سهم تو سراب دنيايي.
آخ كه در تمام اين روزها تشنه ام به شب های کمیل و نوای امن یجیب...، زمزمه های عاشق ترین مردان عالم آن هنگام که از گناه ناکرده استغفار می کردند و بر درگاه پروردگار شهادت را التماس.....
کد مطلب : ۵۱۴۰
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما