۰
plusresetminus
یادداشتی از حسن میرزانیا؛

الهی! هر آینه بی تو شکسته‌ام

تاریخ انتشاريکشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۲۲:۴۸
الهی این روزگار مرا هر سو بکشد، هرجا ببرد، آخر سر، کارم به تو می‌افتد... پس کمکم کن تا از همان اول به آخر کار بیندیشم و به باطل نروم.
راز و نیاز
راز و نیاز
به گزارش حافظ خبر؛ الهی! به که پناه برم، وقتی می‌دانم جز تو پناهی نیست.
الهی! این روزگار مرا هر سو بکشد، هرجا ببرد، آخر سر، کارم به تو می‌افتد... پس کمکم کن تا از همان اول به آخر کار بیندیشم و به باطل نروم.
الهی! تا به امروز بنده‌ی هر کس و هر چیز بوده‌ام جز تو و خود به این معترفم، کمکم کن تا از امروز بنده‌ی هیچ کس و هیچ چیز نباشم جز تو...
الهی! آزاده بودن زیباست و من دوستش می‌دارم؛ ولی نه به اندازه‌ی بنده‌ی تو بودن!
الهی! دلی آینه‌ای داده بودی به من تا جمالت را در آن به تماشا بنشینم؛ ولی من غفلت کردم و به تماشای "آن و این" نشستم و از هر کدام‌شان سنگی خوردم... حال منم و آینه‌ای هزارتکه... تصمیم دارم در هر هزارتکه، تنها تو را به تماشا بنشینم.
بگیر دستانم را که می‌دانم دوست‌تر از دستان تو دستی نیست...
الهی! هر آینه بی تو شکسته‌ام... حتی اگر سالم به نظر برسم.
کاش به دیروزم ننگری و کمکم کنی امروزم و فردایم را آنگونه که تو می‌خواهی بسازم.
کد مطلب : ۲۳۸۹۱
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما