۰
plusresetminus
شعری از غلامرضا کافی:

یا رسول الله

تاریخ انتشارسه شنبه ۱۰ اسفند ۱۴۰۰ ساعت ۰۰:۱۰
وه که چه بی نشان منم ساحت کهکشان منم اول سر خوشان منم مست کشان کشان منم      بشکنم این خمار را
یا رسول الله
به گزارش حافظ خبر؛ دکتر غلامرضا کافی، عضو هیأت علمی دانشگاه شیراز و دبیر بخش علمی نخستین دوره کنگره جهانی محمد(ص)، پیامبر رحمت در آیینه ادب و هنر سروده زیر را به حضرت محمدمصطفی (ص) تقدیم کرد:
وه که چه بی نشان منم
ساحت کهکشان منم
اول سر خوشان منم
مست کشان کشان من   
بشکنم این خمار را
بحر بریز در سبو
تا بزنم به های و هو
قفل نهم به گفت و گو
چاک دهن کنم رفو 
 قی کنم اختیار را

بی‌خود و مست و گول به
سرخوش حال و هول به
عقل اگر ملول به  
عشق که بلفضول به
 تا برد اعتبار را

باده بیار و دم مزن 
حال مرا به هم مزن
مرگ مرا رقم مزن
این همه بر سرم مزن
 این من هوشیار را

دامن خیس یک طرف
طبع خسیس یک طرف
نفس خبیث یک طرف 
عقل حریص یک طرف
 چاره کجا چهار را؟

چاره شوند نم‌نمک
شبهه وظن و ریب و شک
گربمکم نمک نمک
 با لب خشک خون ترک
 آن لب خوشگوار را

حیف که نیست دسترس
آن لب ترد تازه رس
"باغ تفرج است و بس
میوه نمی دهد به کس"
 تن زده هر چه خار را

لب چه وخوشگوار چه
بوس چه و کنار چه
عاشق وحال زار چه 
این همه وصف یار چه
 سرببراین نگار را

خیز ونفس گدازه کن
موج خیال تازه کن
خاک بر این جنازه کن 
نیت استعاذه کن
رحمت کردگار را

رحمت عام می رسد
لطف تمام می رسد 
خیر انام می رسد
حسن ختام می رسد
  سلسله کبار را

خیز به اشتیاق نه !
جام به روی طاق نه
 آینه در رواق نه
یراق بر براق نه                               موکب شهسوار را

خبر به کس کسان رسان
یابه خبررسان رسان
غاشیه برق سان رسان
عبقری حسان رسان
رف رف خضریار را

نوح به غم سپرده نه!
یوسف گرگ خورده نه
 موسی آب برده نه
عیسی دل فسرده نه 
 هرچه از این قرار را

هرچه که شاه بنده  اش
خود ز طراز تا حبش
هفت فلک به سکر وغش
ماه وستاره بنده وش 
 آن قرشی تبار را

هستی هست سربه سر
سایه اوست مختصر
رخت "مزمل" ش به بر
تاج" لعمرک" ش به سر
  شارع شهریار را!

مشرق جان تهامه اش
مشق خداست نامه اش
بهشت با شمامه اش
عطر خوش عمامه اش 
 تاچه رسد بهار را

سایه ذات حق همو
صاحب نه طبق همو
سابق ما سبق همو 
اول ما خلق همو
 ساحت روزگار را

گفت به سطوت یقین
امین وحی آخرین :
 "کنت نبی عالمین
 آدم بین ماء و طین"
   نازم افتخار را!

 من که دم از ولا زدم
مست سبوی سرمدم
محو رخ محمدم
تشنه لطف احمدم
حسن ختام کار را


      
گزارشگر : منیره خسروبیگ
کد مطلب : ۲۴۹۲۸
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما