۰
plusresetminus
سوگ‌نامه محمدحسین برزویی در ستایش پیامبر اعظم (ص)؛

خُلق تو عظیم است و خَلق تو مطهّر

تاریخ انتشارسه شنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۱۴:۳۴
محمدحسین برزویی، یکی از مداحان و شاعران آیینی استان فارس در سوگ رحلت پیامبر مکرم اسلام(ص) سروده‌هایش را می‌خوانیم.
اللهم صل علی محمد و آل محمد
اللهم صل علی محمد و آل محمد
به گزارش حافظ خبر؛ همزمان با سالروز سالروز رحلت پیامبر مکرم اسلام(ص) محمدحسین برزویی، از مداحان و شاعران آیینی استان فارس در سوگ آن حضرت اشعاری را سروده است.
ای جلوه ِهستی، ز تو از نور فراتر
« لولاک لما خلقتُ الافلاک» پیمبر
 
هستی ز تو، پیراهنِ سرسبز بپوشید
در مرکز هستی، قَد تو سَرو صنوبر
 
خورشیدِ وجود تو که: بر خلق بتابد
از شعشعه  نور تو، هستی است منوُر
 
ای جانِ جهان، روح روان، حضرت خاتم
خُلق تو عظیم است و خَلق تو مطهّر
 
قرآن تو، تاقلّه جان فتح نماید
آیینه دل «نقش جهان» گیرد و دلبر
 
آن دشمنِ صهیونی تو،«مکرون» منحوس
با همسرِ سیر و سفرش،تالی«انتر»
 
ای مظهر اسمایِ خدا، گوهر هستی
ای منبعِ احسان و شرف، روح مظفّر
 
«رحمان» که «الم نشرح لک صدرکَ» دادت
در قلب تو، اسرار جهان، گشت مکرر
 
«فی احسنِ تقویم» بود قَد ِرسایت
ای منظرعالم ز تو در نور، سراسر
 
رحلت پیامبراکرم(ص) تسلیت باد
- قرآن حکیم
آسمان در آسمان، حیران، قرآن و دریغ
آفرینش و آله، دوران، قرآن و دریغ
 
سفره  قرآن رسا و بانگ، تکبیرش بلند
گوش، دل نا آشنا از خوان قرآن و دریغ
 
صوت٫ «اوصیکم بتقوی الله ونظم امرکم»
می‌رسد از منبر رضوان، قرآن و دریغ
 
این کتاب «علم و حکمت» باشد و «لاریب فیه»
این«هدیً للمتقین» برهان، قرآن و دریغ
 
«کلّ من فانٍ» ایا دلبسته بر مال، زمین
این نصیحت، گوهر پنهان، قرآن و دریغ
 
«یا عبادی انّ ارضی واسعه» دانی زچیست؟!
داستان از هجرت، سلمان، قرآن و دریغ
 
«وَاقروُالقرآنَ وَاعمل به» کلام حکمت است
در کمال بینش انسان، قرآن و دریغ
 
آیه قرآن، شفأ و رحمت است «للمومنین»
پس دوای جسم و جان، درمان، قرآن و دریغ
 
ایده احمد گلستان، خوی او خُلق عظیم
 «رحمهِ للعالمین» میزان، قرآن و دریغ
 
در قیامت از بشر قرآن شکایت می‌کند
آیه‌ها متروک در هجران، قرآن و دریغ

- آفتاب وحی
آفتاب، تو، لب، مغرب، غمناک رسید
آسمان تار شد و «نایٔره» بر خاک رسید
 
عرش و فرش و قلم و لوح به ماتم به نشست
غم جانکاه تو، بر پیکر افلاک رسید
 
آفرینش همه مشتاق تماشای تو بود
خاک اندوه تو بر دیده ادراک رسید
 
شرق از شعشعه «وحی» تو محروم شدند
ناله بر کوه، ستم آمد و پژواک رسید
 زخم بر پیکر، تاریخ ز بیداد نشست
زخمه‌ها بر جگر، زخمی، صد چاک رسید
 
آفتاب آمده تار از افق، تار، کبود
عالم، عقل، شب آلود به «لولاک» رسید
 
تا که: انفاس می، حکمت، قرآن نوشید
آتش فتنه به میخانه هرتاک رسید
 
با کتاب تو به«تأویل» نفاق آوردند!
که: چها بر علی و آل تو ای پاک رسید
 
کفر، در توطئه «واللهُ متمّ نوره»
راک، اسب، سحر، «حجت» چالاک رسید
ما را در واتساپ دنبال کنید: https://chat.whatsapp.com/L8u9s2fZKaIG9Uxy02GNUo
کد مطلب : ۲۳۷۷۲
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما