مژده ای عاشق دل خسته که جان آمده است

مژده ای عاشق دل خسته که جان آمده است
از فراسوی زمان صوت اذان آمده است ٌ
باب رحمت به سوی خلق گشوده ست خدا
ماه خود سازی و صوم و رمضان آمده است
امشب از فضل خداوند رسد مژده به خلق
دان که بهر تو براتی زجنان آمده است
سفره از سوی خداوند شده گسترده
هر کسی بر سر این سفره و خوان آمده است
از ملایک رسد این مژده که ای خلق خدا
ماه آمرزش و غفران به میان آمده است
باب لطف و کرم ایزد منان بنگر
که به هر خلق شده باز و عیان آمده است
گر بخواهی که ببخشد به تو هر جرم وگناه
پس به پا خیز که سلطان جهان آمده است
هر گدا آمده در بارگهش بهر دعا
چونکه از نزد خدا برگ امان آمده است
بسته گردیده در دوزخ و جنت باز است
هر گنهکار به نحوی به زبان آمده است
نیست فریاد رسی بهر تو جز لطف خدا
بر نجات تو شه کون و مکان آمده است
پس عنیمت شمر این دم که فرستاده خدا
عفو یزدان به تو با شرح و بیان آمده است
دامنش گیر که بخشد به تو هر جرم و گناه
بین که هرکس به زبانی به فغان آمده است
گر که مایل شده ای جنت و رضوان خدا
بی سبب نیست که ماه رمضان آمده است