۰
plusresetminus
شاعرانه:

پرواز شده مسیر بال و پر ما

تاریخ انتشارشنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۱ ساعت ۱۳:۳۶
پرواز شده مسیر بال و پر ما عشق است امید اول و آخر ما امنیت خاطر از پریدن داریم تا سایه ی آقاست به روی سر ما
پرواز شده مسیر بال و پر ما
پرواز شده مسیر بال و پر ما
عشق است امید اول و آخر ما
امنیت خاطر از پریدن داریم
تا سایه ی آقاست به روی سر ما
___
شب بود و تیرگی همه جا را گرفته بود
ناگاه مردی از دل این شب بلند شد
فرهادوار زد به دل کوه و گفت عشق
حال و هوای خسته ی ما دلپسند شد

آغاز عشق بود و فراوانی غزل
شبهای سردکامی و تاری به سر رسید
گرد و غبار از آینه و سینه ها گرفت
از عمق شب، سپیده دمان سحر رسید

در چشم ها امید رهایی نشسته بود
فانوس کورسوی دل ما ستاره شد
هرکس دلی چو آینه بودش موذن و
هر پشت بام خانه خودش یک مَناره شد

تقویم فصل کهنه ی خود را ورق زد و
بعد از هزارسال بهاران رسیده بود
آن روزهای تلخ و غم انگیز می‌گذشت
نوبت به عشق بازی یاران رسیده بود

اما شبی هوای سفر کرده بود مرد
پایش به راه بود که اهل عبور بود
برجا گذاشت شعر و غزل‌های روشنی
مردی که از قبیله ی دریای نور بود
.
امروز اگر که ما به سلامت نشسته ایم
از خون لاله هاست، به راه امام ما
برگرد ای برادر و قدری درنگ کن
بسته ست به مقاومت ما، دوام ما

آن روزها و خاطره ها را مرور کن
اکنون ولی در آینه نور جلی ببین
با مردمان بگو که خمینی نمرده است
او را میان چهره ی سید علی ببین

تا آخرین قرار فقط چند منزل است
چیزی نمانده است دعامان اثر کند
چیزی نمانده است خداوند بغض ها
در عید اشک ها همه را خوش خبر کند


محمدعلی جهاندیده

"طلوع فجر...
 دهه فجر انقلاب اسلامی مبارک

زمان،

در اضطرابی سخت می نالید،

سکوتِ شب

در آن تنهایی وحشت

گلویِ دردمند عشق را آواز دیگرداد،
پرستو های دلخسته

زاوج حادثه 
می آمدند،خونین ورنگین بال
وبا بال وپر خونین
پیامی سبز می دادند.!

شفق گلگونه بود و

در لباسی سرخ می تابید،

طلوعی بس دل انگیز وخروشان پی
زدشت نور می آمد
طلوع فجر نامش بود،

و با فریاد تندر گون
ز دورادور می آمد،

که آوازش رهایی بود و
وآغازش سرآغاز خروش و روشنایی بود.

درون سینه ها دلها دمادم

درسکوتی تلخ،
بسان ِ نبض بیماری سراسر درد
می زد،
که آری!
از درون شب ،
شبِ ظلمانی ِ ظلمت
درخشان مهرِ جان افروز می آید،

مُنادی با ندای در گلو افسرده اش
آواز خوش سر داد!

که ای خفته دلان شهر وحشت
ای فرو رفته به خواب مرگ
برخیزید،

زمان خُفتن ودر خویش مُردن هم
به پایانش رسید اکنون،

بپاخیزید،نور آمد،

و خفاشان بدطینت
زنور حق ،گریزانند،

بپاخیزید وبر جام ستمکاران
شراب مرگ برریزید،

بپاخیزیدوای نام آوران اینک
طلوع فجر رابرقله ی گیتی
عیان بینید،
که دیو شهرظلمت
با خروش تندر ایمان
گریزان شد،

واز قلب سیاهی
نور حق امد.

امام آمد،!

امام نور از شهر سیاهی ها،
به شهر لاله ها آمد،
امام آمد و

باطل رفت،

که الحق ،حق همیشه جاودان وپای بر جا
برجهان خواهد درخشید.

ای به خواب خوش فرو رفته

دراین ساعت بپاخیزید!!

سروده :حسین کیوانی
شهر راز
بهمن ۱۴۰۱

‌نکند سلسله جُنبان بلاها باشیم
‌بر سر ِغائله ی خصم هویدا باشیم
‌ما همان منتظرانیم ولی فی الواقع
‌نکند در صدد حمله و یغما باشیم
‌وای بر ما که اگر مسئله را حل نکنیم
‌تا ابد یکسره طراح معما باشیم
‌سالها مدعی عشق ولایت بودیم
‌نشود شعله به کاشانه ی مولا باشیم
‌نکند لحظه موعود رسیده ست و ما
‌ در دل آینه ها عبرت دنیا باشیم
‌ نکند جای حرم رفتن و رمی جمرات
‌فکر اعزام به صحرای هاوانا باشیم!
‌نشود در پی امروز رسد فردا که
‌با دل غمزده در حسرت حالا باشیم
‌پدرام اکبری..


🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷

«ما عشق به میهن و به پرچم داریم»
چون کوه اراده ای مصمم داریم
از حرمله ها دمی هراسان نشویم
تا در دلمان هُرم محرم داریم

سارا_رمضانی
گزارشگر : منیره خسروبیگ
کد مطلب : ۲۶۹۶۶
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما