۰
plusresetminus
حافظ راز

دمی با حافظ جان

تاریخ انتشاريکشنبه ۴ ارديبهشت ۱۴۰۱ ساعت ۲۳:۳۸
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند.
دمی با حافظ جان
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند

باده از جام تجلی صفاتم دادند

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

آن شب قدر که این تازه براتم دادند

بعد از این روی من و آینه وصف جمال

که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند

من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب

مستحق بودم و این‌ها به زکاتم دادند

هاتف آن روز به من مژده این دولت داد

که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند

این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ریزد

اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند

همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود

که ز بند غم ایام نجاتم دادند
گزارشگر : منیره خسروبیگ
کد مطلب : ۲۵۳۰۲
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما