۰
plusresetminus
شاعرانه:

در پیشواز از پیکر 39سال در غربت مانده  شهید آشوری، جانی بت اوشانا

تاریخ انتشاريکشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۲ ساعت ۲۱:۰۸
ناقوس بلند است صدایش چه صدایی! در صحن کلیساست چه شوری! چه صفایی!
در پیشواز از پیکر 39سال در غربت مانده  شهید آشوری، جانی بت اوشانا
شهیدی که وقتی بازگشت هیچ یک از اعضای خانواده اش در قید حیات نبودند تا از او استقبال کنند.

ناقوس بلند است صدایش چه صدایی!
در صحن کلیساست چه شوری! چه صفایی!
یا یوسف گمگشته رسیده است به کنعان 
یا آن که مسیحاست به اعجاز شفایی
این پرچم در باد به رقص آمده ی توست
یا عطر رمنده است ز گیسوی رهایی؟
این سان که نیایش چکد از هر خط انجیل
آنسان که ستایش کندت «حیّ علی»یی 
پیداست که ای شیر-یل «بدر» قرار است
بر شانه ی این شهر غریبانه بیایی!
کو منقل اسفند و گل و خنده ی مادر؟
کو شانه ی امن پدر و دست دعایی؟
آغوش کسی نیست به بازآمدنت، باز
در خانه کسی نیست جز اندوه جدایی!
بغض است و سکوت است در این همهمه، اما
بر شانه ی این مردم با مهر و وفایی
حالا که شده پرچم¬مان زینت تابوت
 یعنی که تو هم اهل همین آب و هوایی
گفتند رسیده است شهیدی که مسیحی است 
هستند تمام شهدا کرب و بلایی!!
در مکتب ما نام شهید است «علمدار»
هر چند که گویند «جانی بت اوشانا»یی
شاعر شده ام تا که کنم مدح شهیدان
غرقیم در این بحر تحیر!
 تو کجایی؟
اردیبهشت 1402

ساجده_تقی_زاده

🖤دل نوشته ای تقدیم به شهید آشوری وطن جانی بت اوشانا که بعد از ۳۹ سال به آغوش وطن بازگشت🖤

سلام بر لاله سرخ پرپری که بعد از مدتها از راه می‌رسد و ناقوس کلیسا را به یمن ورودش به طنین وا می‌دارد.
او که نامش یادآور تقدس مریم و عشق مسیحاست.
او که برای دفاع از خاک میهن از مرز دین و مذهب فراتر رفته بود.
او که با خود عطر نیزارهای هور العظیم و خاکریزهای جبهه را به ارمغان آورده و یادآور خاطرات عملیات بدر است.
او که در اوج غریبی وقتی به آغوش وطن بر‌مبگردد که هیچ چشمی چشم انتظارش نیست.
او که مادرش  و خانواده اش آرزوی دیدارش را در دل خاک جا گذاشتند.
او اما اکنون بر شانه های شهر با عزت و افتخار بدرقه می شود نا پاس داشته شود شهامت و شجاعت دلاورمردانی
که جانشان را در طبق اخلاص نهادند تا از ناموس و میهن دفاع کنند
آنان که پر کشیدند تا دیگران آرام گیرند.
مقدمت گلباران!خوش آمدی شهید سرافراز میهن
بهشت گوارای وجودت!

کبری قالینی نژاد_افروز

«می خوانمت تا مادرت باشم...»


نام تو نورانی ترین آغاز خواهد بود
در سطر سطرِ این غزل ایجاز خواهد بود

میخوانمت تا مادرت باشم در این ابیات
سهمِ من از این عاشقی پرواز خواهد بود

هرگز خلوصت را نفهمیدیم و می دانم
مثل نفس های مسیحا راز خواهد بود

فرقی ندارد من مسلمان تو مسیحی، آه
وقتی قنوتِ عشقمان اعجاز خواهد بود

جای تو بر روی دو چشم اشکبارِ ماست
جای تو در دلهای ما ممتاز خواهد بود

از غربتت گفتند، اما نازنین فرزند
آغوش یک ملت برایت باز خواهد بود...


پروین جاویدنیا

تقدیم به شهید جانی بت اوشانا

چادر به سر قامت کمان زهرا رسیده
مریم به استقبال اوشانا، رسیده

فرقی ندارد شیعه باشد یا مسیحی
با بال خونین کفتری شیدا رسیده

هم تیره ی ام وهب شد اربا اربا
یعنی شبیه اکبر لیلا رسیده


صوت اذان پیچیده در صحن کلیسا
با عطر مریم سوره ی طاها رسیده

اللهم کن لولیک ،وَه چه شوری
همراه مهدی حضرت عیسی رسیده

الله اکبر غیرت ایرانیان را
آشوری از انصار عاشورا رسیده

محبوبه حمیدی

تقدیم به شهید مسیحی تازه تفحص شده شهیدجانی بت اوشانا
گزارشگر : منیره خسروبیگ
کد مطلب : ۲۷۲۷۸
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما