۰
plusresetminus
شعر و شاعری:

خونم سیاه شده است

تاریخ انتشارجمعه ۲۸ مهر ۱۴۰۲ ساعت ۱۸:۵۹
باز هم قلم ها  رژه می روند،    رژه  جهانی،  مانند طوفان اقصی قلم ها تیر می شوند،  تبر می شوند
خونم سیاه شده است
 چون طوفان خون می بینند، 
طوفان هزار نفَس می بینند،  
قلم ها طوفان می شوند، 
 از هر سمت 
به اسرائیل شلیک می شوند، 
باز هم‌ادبیات مقاومت تیر می شود، 
تیر  می شود  سمت اسرائیل. 
ادبیات حماسی سنگ می شود، 
رزم می شود
 اشک می شود 
دفاعیه می شود
آه می شود 
ناله  و نفرین می شود. 
قلمم باز درد دارد،  
بیمارستان 
 بمباران !
بیمارستان با تیمار کردن ِدرد 
نوای دل در  بیمارستان شفا دارد، 
مگر داریم آتش به دل هزار سوخته در بیمارستان؟
نه .....
قلمم تاب ندارد
  کودک کشی 
اخبار دور 
تصویر دور، اما نزدیک
قلب من اشک دارد، 
چند بار گفتم قلمم درد دارد 
قلم تیر می کشد
  قلمم جوهر  از تیر می شود
 قلمم کهنه است 
جوهرش تمام می شود، اما باز پر می گردد
ومی نویسد، حماسی 
قلمم از دردی کهنه می نویسد، 
از فلسطین 
پدرم به وقت اخبار، حواسش  جمع فلسطین بود  
آه از سنگ بلند می شود! 
پدرم تصویر را از نزدیک می دید 
 اما دور! 
برای من خود هزاران سوال شد:
 تصویر تلخ
 آواز تلخ 
ناله با اشکی تلخ  
صدایی تلخ 
گریان 
اشک ریزان، 
که چرا پدر با ذکر استغفرالله اخبار را نگاه می کند؟ 
نوبت من شد
 قلمم خشمگین  نوشت،  
کودکم کفشش را آورد سمت من، 
با دامنی از سنگ 
و چفیه ای بر سر، 
با اشاره به تلویزیون روشن، 
مادر! 
بپوشیم برویم کمکشان....
هزار سوال شد برایم! 
حال فرزندم. 
حتی اخبار دور اما نزدیک می گوید:
 مادر
سردار می خواهد، 
سربازهایی  چون سردار قاسم جهانیِ سلیمانی، 
 بیمارستان المعمدانی  مانند گلهای شمعدانی به رنگ قرمز ..
 قلمم درد دارد  
کفش هایم خونی 
کودکان بی نفَس  
کودکان  بی گناه 
بی نگاه 
نگاه به طرف خون 
آتش جنگ 
قدس 
فلسطین! 
قلم شو 
تیر شو
بمب شو  
خود بجنگ با اسرایل، 
قلمم درد دارد  
قلمم طوفان.... شد 
طوفانی از جنس الاقصی
 فلسطین! 
 سبز شو 
چون زیتون 
آب شو 
چون نهر   
آتش شو چون ....
واژه ای پیدا نمی کنم
طوفان شو چون....
نه، واژه ای یافت نمی شود! 
قلمم درد دارد، 
 ای حاکم اسرائیل 
مرگ بر تو باد! 
هزار نفس را سر بریدی
طوفانی ام از جنس طوفان عاد ...
اسرائیل! 
خاموش شو 
نقشه ی کثیف شومت را جمع کن  جنایت هایت را خاموش کن  بمباران خشم جهانی 
 خشم حقوق بشر  
چشم و  گوشت  را باز کن، 
قلمها درد دارند 
از دل گریان  و سوخته ی  فلسطین  و تین  و زیتون 
از منطقه ی  مقدس حیا کن! 
 ای دشمن خدا و خلق! 
من از ایران قوی قلم سمتت گرفتم، 
خونم سیاه شده است، 
تا جوهر قلمم باشد! 
جوهر قلمم کورت خواهد کرد
زنده به گورت خواهد کرد!

زلیخا بنی ایمان

«خونم سیاه شده است» 


باز هم قلم ها  رژه می روند، 
  رژه  جهانی، 
مانند طوفان اقصی
قلم ها تیر می شوند، 
تبر می شوند
 چون طوفان خون می بینند، 
طوفان هزار نفَس می بینند،  
قلم ها طوفان می شوند، 
 از هر سمت 
به اسرائیل شلیک می شوند، 
باز هم‌ادبیات مقاومت تیر می شود، 
تیر  می شود  سمت اسرائیل. 
ادبیات حماسی سنگ می شود، 
رزم می شود
 اشک می شود 
دفاعیه می شود
آه می شود 
ناله  و نفرین می شود. 
قلمم باز درد دارد،  
بیمارستان 
 بمباران !
بیمارستان با تیمار کردن ِدرد 
نوای دل در  بیمارستان شفا دارد، 
مگر داریم آتش به دل هزار سوخته در بیمارستان؟
نه .....
قلمم تاب ندارد
  کودک کشی 
اخبار دور 
تصویر دور، اما نزدیک
قلب من اشک دارد، 
چند بار گفتم قلمم درد دارد 
قلم تیر می کشد
  قلمم جوهر  از تیر می شود
 قلمم کهنه است 
جوهرش تمام می شود، اما باز پر می گردد
ومی نویسد، حماسی 
قلمم از دردی کهنه می نویسد، 
از فلسطین 
پدرم به وقت اخبار، حواسش  جمع فلسطین بود  
آه از سنگ بلند می شود! 
پدرم تصویر را از نزدیک می دید 
 اما دور! 
برای من خود هزاران سوال شد:
 تصویر تلخ
 آواز تلخ 
ناله با اشکی تلخ  
صدایی تلخ 
گریان 
اشک ریزان، 
که چرا پدر با ذکر استغفرالله اخبار را نگاه می کند؟ 
نوبت من شد
 قلمم خشمگین  نوشت،  
کودکم کفشش را آورد سمت من، 
با دامنی از سنگ 
و چفیه ای بر سر، 
با اشاره به تلویزیون روشن، 
مادر! 
بپوشیم برویم کمکشان....
هزار سوال شد برایم! 
حال فرزندم. 
حتی اخبار دور اما نزدیک می گوید:
 مادر
سردار می خواهد، 
سربازهایی  چون سردار قاسم جهانیِ سلیمانی، 
 بیمارستان المعمدانی  مانند گلهای شمعدانی به رنگ قرمز ..
 قلمم درد دارد  
کفش هایم خونی 
کودکان بی نفَس  
کودکان  بی گناه 
بی نگاه 
نگاه به طرف خون 
آتش جنگ 
قدس 
فلسطین! 
قلم شو 
تیر شو
بمب شو  
خود بجنگ با اسرایل، 
قلمم درد دارد  
قلمم طوفان.... شد 
طوفانی از جنس الاقصی
 فلسطین! 
 سبز شو 
چون زیتون 
آب شو 
چون نهر   
آتش شو چون ....
واژه ای پیدا نمی کنم
طوفان شو چون....
نه، واژه ای یافت نمی شود! 
قلمم درد دارد، 
 ای حاکم اسرائیل 
مرگ بر تو باد! 
هزار نفس را سر بریدی
طوفانی ام از جنس طوفان عاد ...
اسرائیل! 
خاموش شو 
نقشه ی کثیف شومت را جمع کن  جنایت هایت را خاموش کن  بمباران خشم جهانی 
 خشم حقوق بشر  
چشم و  گوشت  را باز کن، 
قلمها درد دارند 
از دل گریان  و سوخته ی  فلسطین  و تین  و زیتون 
از منطقه ی  مقدس حیا کن! 
 ای دشمن خدا و خلق! 
من از ایران قوی قلم سمتت گرفتم، 
خونم سیاه شده است، 
تا جوهر قلمم باشد! 
جوهر قلمم کورت خواهد کرد
زنده به گورت خواهد کرد!


زلیخا بنی ایمان
گزارشگر : منیره خسروبیگ
کد مطلب : ۲۸۱۲۸
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما