۰
plusresetminus
شعر و شاعری:

طوفان_الاقصی

تاریخ انتشاردوشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۲ ساعت ۱۸:۲۶
آهِ ما طوفان شد و آخر امانت را گرفت هیبتِ حزب خدا یکباره جانت را گرفت .
طوفان_الاقصی
ما که مشتاق شهادت بوده ایم از ابتدا
بد به حال تو هلاکت خاندانت را گرفت

 فتنه ی صهیون بدان مکر خدا بالاتر است!
آتشی آمد سراسر دودمانت را گرفت

 تارهایت را تنیدی دور خود ای عنکبوت!
صیحه ی طوفان الاقصی توانت را گرفت

وعده ی حق می رسد داری به پایان می رسی
سیل ویرانگر زمین و‌ آسمانت را گرفت


سارارمضانی


"حقوق بشر"

بیمارستان: بیشه‌ی شیرانِ نر است
مسجد هم از مناطق پر خطر است
در غزه تمام کودکان را بکشید
این معنی تازه‌ی حقوق بشر است

محمد_مرادی

"تکرار عطش"

در غزه هزار طفل غمگین، تشنه است
صد لاله و صدهزار نسرین، تشنه است
برگرد و برای کودکان آب بیار
یا حضرت عباس! فلسطین تشنه است
محمد_مرادی

کودکان را شهید باید کرد
منطق کور کرکسان این است
پر پروانه را بسوزانید
امر امروز نا کسان این است
 
این که در خون سرخ خود غطید
دختر کوچک فلسطینی است
این که پیش از شکفتنش پژمرد
نازنین کودک فلسطینی است

با لهیب مهیب یک موشک
منهدم شد شکوه خانه ی او
 پا به پای عروسکش کردم
گریه بر بغض کودکانه ی او

مثل اطفال خُرد همسایه
شده او هم شهید آبادی
سهم این دخترک چه خواهد بود
از زن و زندگی و آزادی؟

از رژیم پلید کودک کش
غیر از این انتظار دیگر نیست
لمس سرمای پیکرش در خاک
حق آغوش گرم مادر نیست

بی صدا جان سپرده ای کنجی
طفلک نازنین غزه چرا؟
کوه داغت اگر چه سنگین است
ای گل غوطه ور به خون اما:


از پس این غبار وحشتناک
تک سواری غیور می آید
خون بهای فرشتگان قدس است
بوی عطر ظهور می آید

محبوبه_حمیدی


"به طایفه‌ی صهیون"

تو قوم برتری! آری: در آیینِ تبهکاری
تو قوم برتری! در قتل و در کشتار و خونخواری
تو قوم برتری! در سطرسطر "لاویان" خواندم
که در هر صفحه‌ات گوساله‌های سامری داری

صدای جلجتای "بلعم" از نای تو می‌آید
که نفرین بر تو ای معنای "باعورا"ی بی‌عاری
خیالت چیست؟ تسخیر فرات و نینوا تا نیل؟
مگر این آرزوها را به خاک گور بسپاری
بکُش مظلوم‌های پاکِ صبرا و شتیلا را
بکش! ای منطقت تکرار جنگ و کودک‌آزاری
بیفکن بمب‌هایت را که فردا "یومِ کیپور"* است
که از هر بمب می‌روید هزاران موشکِ کاری
زمان انتقام ای آل اسرائیل! نزدیک است
که خون ارمیا در دشت‌های تو شده جاری
تو! تار عنکبوت و غزه طوفان‌های اَلاقصی است
که در اقصی‌نقاطتت پرچم مرگ است انگاری
بخواب و خواب‌های خوش ببین در "تیه"ِ خرگوشی
جواب خواب کابوس است و شب‌تا‌صبح بیداری
تورا داوود حزب‌اللهیان با سنگ خواهد کشت
به لشکر خوش مباش ای زاده‌ی جالوت طراری
 
من اینک با غم و زاری غزل‌خوان فلسطینم
به زلف و دود خوش باشند شاعرهای بازاری
زیارتگاه من قدس است، شعر اوست در بارم
اگر دلبسته‌ی خوکند** ناظم‌های درباری

غم غزه شروع داستان غزوه‌های ماست
به خیبر می‌رسد این بدرهای غرق دشواری
مگر ده‌سال دیگر نقش ننگ نقشه‌ها باشی
بگو تا چند بشمارم؟ بگو تا چند بشماری
تو فرعون و عصای موسوی در دست‌های ماست
به زودی بر سرت آن را فرو می‌آوریم آری...


 عید کیپور، عید بزرگ یهود، روز توبه و بازگشت؛ یوم الغفران.

 ناصر خسرو:
من آنم که در پای خوکان نریزم
مر این گوهری درّ لفظ دری را

#محمد_مرادی 
 
گزارشگر : منیره خسروبیگ
کد مطلب : ۲۸۱۰۸
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما